پر بازدیدترین
خبر های ورزشی
آمار سایت
امروز
-1
دیروز
-1
هفته
-1
ماه
-1
کل
-1
 
کد مطلب: 115256
«اَبَراستراتژي»؛ طرح نظام سلطه براي براندازي گفتمان اسلام
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 635

 

به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، لابي‌ها و اتاق‌هاي فکر فعال در جهان از اواخر قرن بيستم تاکنون برنامه‌هاي خود را بر محوريت مديريت انرژي و سلطه نظامي متمرکز کردند و از همان ابتدا روشن و مسلم بود که شيوه اجرايي اين «ابر استراتژي» بايد نرم و مسالمت‌آميز باشد در حقيقت حداقل براي اقناع افکار عمومي در جهان به خصوص ملت‌هاي آمريکا و اروپاي غربي، توپ در ميدان جوامع هدف قرار گيرد.

سياست‌گذاراني که اسلام را هدف گرفتند

طراحان اين صحنه از سوي ديگر نيز بايستي 3 رقيب ابر قدرت خود که همه در آسيا قرار گرفته‌اند را به نوعي متقاعد کنند که رفتارها و سياست‌هايشان پيشرونده و تهاجمي نيست و تنها حالت دفاعي دارد و ملت‌هاي خود را از خطري که همه جهان را تهديد مي‌کند مصون مي‌کنند و آن تهديد، چيزي نبود جز «گفتمان اسلام».

در اجزاي طرح عملياتي براي رسيدن به اهداف ژئوپلوتيک، ژئواکونوميک و ژئواستراتژيک در انرژي‌خيزترين مناطق جهان بايستي پشتوانه‌ها و عقبه‌هاي علمي-ايدئولوژيک نيز وجود داشته باشد تا از يک سو ريشه‌هاي اسلام‌شناسي و روانشناسي فرهنگي جوامع هدف مورد ارزيابي قرار گيرد و از سويي نيز با توجه به خيزش موج هاي توده‌اي و طيف‌هاي متوسط غيرمترقبه، فرآيند ارضاي افکار کاريزما را در جوامع خود در دست اجرا گذاشته باشند.

براي مثال مي‌توان به آثار «ساموئل هانتينگتون» در «تقابل تمدن‌ها» و «موج سوم دموکراسي» و همچنين يادداشت‌هاي ارسالي «هنري کسينجر» براي کنگره آمريکا اشاره کرد که حقيقتاً بر اساس همين تقابل تمدن‌‌هاي تئوريزه شده امروز، گام‌هاي مهمي براي برخوردهاي سخت و نرم در منطقه صورت مي‌گيرد که مصدر اسلام و مقاومت اسلامي است و نيز خيزش‌گاه تمدن‌هاي بزرگ بوده است.

طرح مسئله:

پس از جنگ جهاني دوم بود که آمريکا امنيت ملي خود را فراتر از مرزهاي فيزيکي‌اش تعريف کرد و به طور مشخص بيان داشت آن چيزي که فضاي زندگي ما را تهديد مي‌کند جوامع بسته، متحجر و دين‌گراي عربي است و از آن زمان بود که سياست‌گذاران ارتش و وزارت خارجه آمريکا شديداً کار روي اين پرونده را آغاز کردند و اصل طرح در آن زمان با محوريت وجود کشور مستقلي مانند اسرائيل و کشاندن دولت‌هاي عربي به سوي روابط حداقل «غير خصمانه» با اسرائيل شروع شد.

در همان زمان بود که مديريت و مهندسي دولت‌هاي عربي توسط آمريکا و انگليس آغاز شد تا اينکه پروژه «نظم نوين جهاني» توسط بوش پدر و نقشه «خاورميانه بزرگ» توسط بوش پسر به شکل رسمي و علني مطرح شد، البته با همان داعيه‌ها و عقبه‌هاي ايدئولوژيکي که در بالا بيان گرديد.

نظم نوين جهاني چيست ؟ دولت تک قطبي ارشادي و سپس تحميلي در جهان با شيوه‌هاي نرم، نيمه‌نرم، سخت

خاورميانه جديد چيست ؟ طرح مهندسي فيزيکي کشورهاي عربي با محوريت اسرائيل با ابزار مذهب و نژاد

خاورميانه بزرگ چيست ؟ مهندسي تروريسم براي مديريت مرزهاي ايران و راه يافتن تروريسم به آسياي مرکزي و کار روي مرزهاي روسيه «اين طرح از طريق افغانستان و پاکستان کليد مي خورد»

زماني که طرح نظم نوين جهاني توسط بوش پدر در 1990 مطرح شد، بر چهار اصل استوار بود: اول ائتلاف عليه تسليحات کشتار جمعي، دوم ائتلاف عليه تروريسم، سوم عدالت بين شمال و جنوب، چهارم رهبري آمريکا.

حقيقتاً خاورميانه جديد چيزي نبود جز:

تجزيه عراق پس از صدام با 3 طيف کردها، شيعيان و اهل سنت

تجزيه سوريه پس از براندازي نظام اسد که چنين طرحي در خاطرات «بيل کلينتون» در کتاب (زندگي من) آمده است.

تجزيه سودان به 2 قسمت شمالي و جنوبي که سودان جنوبي بايستي مرکز تغذيه انرژي براي اسرائيل باشد که هم اکنون هم هست.

اقليم کردستان آزاد متشکل از کردهاي ايران و ترکيه و عراق و سوريه

دلتاي بلوچستان آزاد متشکل از بلوچ‌هاي پاکستان ، افغانستان و ايران

جدا سازي اقوام عرب ايراني

• 3 قسمته سازي عربستان سعودي به بهانه حقوق بشر و تحريک ليبرال‌هاي عربستاني مانند مصر.

توسعه جغرافيايي قطر به عنوان کشوري با سرمايه‌هاي پترو دلاري و پيشروي فيزيکي تا مناطق نجد و احساء سعودي

تجزيه مصر به 2 قسمت شرقي و غربي که در اين اواخر از زبان حسني مبارک رئيس جمهور مخلوع مصري در زندان بر آمد و نيز 2 يا 3 مرتبه‌اي نيز توسط تاريخ‌دان معروف جهان عرب «محمد حسنين الهيکل» در برنامه ي معروف «الهيکل» بيان گرديد که گويا همين موضوع سبب جدال‌هاي جدي بين شبکه خبري «الجزيره» و هيکل شد.

هدف:

استيلا بر يکي از انرژي خيزترين مناطق جهان

شکست اسلام سياسي

استهلاک توسعه انساني در منطقه ي عربي

افغانستان کجاي معادله است؟

«لويي اشتراوس» کسي بود که در کتاب «نظم و دموکراسي»  برتري آمريکا را تئوريزه کرد و از سويي براي اجرايي شدن چنين پروژه‌اي، خاورميانه را مرکز ثقل پروژه و عمق استراتژيک برنامه معرفي کرد. تصويرسازي او چنين بود که مرکز جهان اسلام خاورميانه است و براي براندازي شريعت اسلامي، انقلاب‌هاي صورت گرفته و نهادهاي رو به گسترش، بايد پروژه اسلام‌هراسي از درون خاورميانه ظهور پيدا کند.

شايد خيلي جالب باشد که بدانيم شاگردان لويي اشتراوس و سياست‌مداران متأثر از انديشه‌هاي سياسي-نظامي او کساني نيستند جز: «ديک چني»، «کاندوليزا رايس»، «جان بولتن»، «وولفيس»، «کالين پاول» و .. که همه در مراتب بالا و کاريزماتيک نظام «مليتاريستي» ايالات متحده آمريکا در دوران بوش پسر و بعدها هم در اتاق‌هاي فکر کنگره در دوران اوباما قرار گرفتند.

افغانستان جزو يک سناريوي بزرگتر است، اين سناريو با جنگ اتحاد جماهير شوروي با افغانستان آغاز شد. آن زمان قرار شد با پيشتيابي همه جانبه، مجاهدين به لحاظ لجستيکي، نظامي و آموزشي از يک سو و بسيج گروه‌هاي اسلام‌گراي غيرافغاني مانند عرب، چچني و حتي ازبک‌ها به داخل خاک افغانستان از سوي ديگر همه براي مبارزه تمام عيار با نيروهاي شوروي و شکست آنها گام بردارند.

پس از شکست شوروي در افغانستان، بايستي زمينه حضور و توسعه گروه‌هاي افراطي اسلام‌گرا در افغانستان مساعد مي‌شد و افغانستان تا چندي بايد به حال خودش رها مي‌ماند و تحت مهندسي سازمان اطلاعات پاکستان «I.S.I» قرار مي‌گرفت و اين سازمان موظف بود تا از ظهور هر نوع تيم و گروه‌‌هاي جديد افراطي ديگر مانند طالبان با پول اعراب به خصوص بن لادن حمايت کند تا زمينه يک سناريوي بزرگ‌تر، عظيم‌تر و طبيعي تر مساعد مي‌شد.

سناريويي که واقعاً امنيت ملي آمريکا را تهديد مي‌کرد و همانا ابراستراتژي بوش پدر در 1990 به واقعيت تبديل مي‌شد (حمله به برج هاي تجارتي و وزارت دفاع آمريکا) و در حقيقت فاز ديگري از تقابل تمدن‌ها آغاز مي‌شد آن هم در مرکز ثقل اسلام هراسي يعني طالبانيسم و سلفيت در افغانستان.

همه جاي اين پروژه بسيار حساب شده بود، CIA  کم کم پاکستان را نيز دامن‌گير بحران اسلام سياسي از نوع  «زمام درفتگي»اش يعني طالبانيسم پاکستاني مي‌کرد. مسئله قوميت‌ها و اقليت‌ها نيز بايد در پاکستان رقم مي‌خورد، سندي‌ها ، پنجابي‌ها ، بلوچ‌ها و درگيري‌هاي لشکر افراطي جهنگوي با شيعيان ابتدا از قوم هزاره و بعدها غير هزاره‌ها اما اين پروژه با کندي خاصي اجرا  شد زيرا طالبان گروه‌هاي بومي شده‌اي هستند که زير نظر ISI  رشد کردند و به قول عوام زير و بم آنها را مطلعند و آنان نزد ارتش پاکستان خوب روانشناسي شده‌اند.

چنانچه بخواهم مخاطب گرامي را به جزئيات اين سناريوها و پروژه حساب شده آدرس دهم مي‌توانم منابع ذيل را معرفي کنم:

کتاب «در خط آتش» از «پرويز مشرف» – کل بخش پنجم

• «هژموني يا بقا» از «نوام چامسکي» – همه فصول پنجم و هفتم

• «داستان ناگفته عراق» از «اسکارت ريتر» – تمام فصول هفتم و بيستم

افغانستان چرا بايد تجزيه شود و چگونه؟

کارشناسان و تحليلگران مطالعات ژئو استراتژيک، بيشتر بر اين باورند که تجزيه نرم افغانستان از تجزيه فيزيکي آن راحت‌تر است و تعدادي نيز تجزيه نرم را مقدمه‌اي براي تجزيه سخت  و جغرافيايي مي‌دانند. تجزيه سخت و فيزيکي افغانستان شامل جدايي بخش‌هاي بلوچستان، پشتونستان و مناطق شمالي (عموما اُزبک‌نشين) افغانستان است که چنين پروژه‌اي چندان در قدم اول موفقيت آميز به نظر نمي‌رسد زيرا:

افکار عمومي در افغانستان اجازه چنين سناريويي را نمي‌دهد.

روسيه، هند، ايران و چين با چنين طرحي به کلي مخالف‌اند چه اينکه اين کشورها در مورد افغانستان خود را صاحبان نان و نمک بيشتري مي‌دانند و بعيد هم نيست که اين کشورها با واکنش‌هاي پرخاش‌گرايانه دست به اقدامات غيرمترقبه بزنند.

• NATO: اعضايي در ناتو (سازمان پيمان آتلانتيک شمالي) حضور دارند که آنها با توجه به مقتضيات اجتماعي، سياسي و اقتصادي خود تنها منتظر پايان نبرد با تروريسم هستند و خواهان بازگشت به کشورهاي خود بوده و لذا ممکن است آمريکا، انگليس و فرانسه را با توجه به بلند پروازي‌هاي استعمارگريانه آنان در منطقه محکوم کنند.

تجزيه نرم افغانستان

اما تجزيه نرم افغانستان فاز مقدماتي‌تر و سهل‌تري است، گويا از همان ابتداي نبرد با طالبان در سال 2001، مسائل جدي خاصي پيش‌بيني شده بود. به اين معني که طالبان بايد به عنوان يک گزينه بالقوه نيمه رسمي حضور مي‌داشتند مثلاً داراي دفترهاي سياسي، دفاتر تسهيل ارتباط، نماينده‌هاي سياسي در ترکيه و فرانسه و آلمان و .. بودند. اکنون دفتر رسمي آنان براي پيشبرد گفت‌وگوهاي صلح در قطر تأسيس شده است، آن هم در آستانه انتخابات رياست جهوري و خروج نيروهاي نظامي و پياده نظام ناتو و آيساف!

چنانچه به اين زمانبندي دقيق نظري بيندازيم ديده خواهد شد که همه مهره‌ها در جاي خود قرار گرفته‌اند. رئيس جمهور افغانستان، چندي پيش در کنفرانس مطبوعاتي با ديويد کامرون اظهار داشت که کشورهاي خارجي در حال تشکيل نظام ملوک‌الطوايفي در افغانستان هستند و به صورت مشخص از کشور پاکستان نام برد.

نکته مهم اين است که سراسيمگي رئيس جمهور افغانستان بيانگر اين است که او بر اطلاعات خاصي اشراف دارد که ديگر مهره‌هاي نظام خبري از آنها اطلاع ندارند و ديگر اينکه همان طور که در ابتداي مطلب آمد اين پاکستان بوده است که مجري اوليه طرح‌هاي انگليسي–آمريکايي در افغانستان بوده است.

قرار معلوم، طبق آخرين مهندسي تجزيه نرم افغانستان اين طور معلوم مي‌شود که قرار است طالبان و «حزب اسلامي» شاخه «حکمتيار» براي انتخابات در بدنه قدرت قرار گيرند و اگر اين پروژه طول بکشد، انتخابات 1393 افغانستان به مدت 2 سال به تعويق مي‌افتد و طالبان در بدنه نظام قرار مي‌گيرند و چون آنان از پشتون‌هاي ماجراجو و جان بر کف نمايندگي مي‌کنند اولويت بازيابي و تصاحب مناطق پشتونستان را دارند.

چندي پيش اطلاعاتي به بهانه حمله کوچي‌ها به مناطق مرکزي درز کرد و کوچي‌ها کساني نيستند جز سياست‌مداران ارگ رياست جمهوري، طالبان و حزب اسلامي! براي راندن غير پشتون‌ها از جغرافياي مرکزي افغانستان و يا در حالت خوش بينانه‌اش تسلط سياسي–رواني و اقتصادي بر اين مناطق.

مسلماً اقوام ديگر در افغانستان مانند  تاجيک‌ها، هزاره‌ها و اُزبک‌ها در احزاب بزرگ «جمعيت اسلامي»، «جبهه ملي»، «ائتلاف ملي»، «جنبش ملي» و «حزب وحدت» و ... چنين سيطره طالبانيسمي را بر خود نمي تابند.

سفارت آمريکا در افغانستان نيز هميشه ياد دارد تا به قول خودشان بر اساس شرايط تصميم‌گيري کنند و قاعده بازي را نه، بلکه ميدان بازي را عوض کنند و سريعاً ادبيات سياسيِ «فدراليسم» را در نظام سياسي افغانستان جا بياندازند و اين تقسيم‌بندي نرم بر همين اساس روي کار آيد.

تجزيه نرم و متعاقباً تجزيه جغرافيايي افغانستان به تجزيه نرم و نيمه نرم پاکستان نيز مي‌انجامد اما آن پروسه، کمي بيشتر طول مي‌کشد چرا که پاکستان حوزه نفوذ سنتي چين نيز بوده و ممکن است چيني‌ها در مقابل چنين سناريويي ايستادگي کنند مگر اينکه آمريکا پروژه تجزيه پاکستان را با ديگر پروژه‌ها در آسياي ميانه و شرق آسيا معامله کند.

سرانجام بايد گفت که افغانستان تجزيه شده و پاکستان ناامن از يک سو و کوچاندن اسلام‌گراهاي افراطي به ازبکستان و تاجيکستان (که اين پروژه نزديک به يک دهه رقم خورده است)، آينده خوبي براي روسيه‌اي که احياي «نئو –روسيه» را در سر مي‌پروراند ندارد!

گرچه بر اساس آخرين اطلاعات دريافتي از مقامات و افراد صاحب نفوذ محلي، دستگاه‌هاي اطلاعاتي روسيه از سال 2007 به اين سو در حال توزيع سلاح در مناطق شمالي و جنوب غربي افغانستان هستند تا جنگ قلعه‌اي را تبديل به جنگ ميداني در خاک افغانستان کنند تا حافظ امنيت ملي خود باشند و از سويي نيز از غنايم در افغانستان باز نمانند!

ياسر محسني-کارشناس مسائل سياسي افغانستان

منبع:فارس

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 
شهرستان فارسان در یک نگاه
شهرستان فارسان در يک نگاه

خبرنگار افتخاري
خبرنگار افتخاري

آخرین اخبار
اوقات شرعی
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html google-site-verification=sPj_hjYMRDoKJmOQLGUNeid6DIg-zSG0-75uW2xncr8 google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html